بسم الله الرحمن الرحیم یا علی(علیهم السلام) و یا ولی.
اینجانب اسماعیل حامدی میباشم. 450 تومان بدهکار هستم که باید به دست فقیران برسد. 300 تومان به مادرم بدهکار میباشم، آن هم باید به دست او برسد، 350 تومان [بابت] وجه زمین اراک بدهکار میباشیم. اگر زمان مرگ من فرا رسید، آمنه خانم، دخترم را هواداری کنید تا بزرگ و سواددار شود و برایم قرآن بخواند. گریه کردن برای من هیچ وجه ندارد؛ چون من به خاطر خداوند بزرگ رفتم و کسی هم که برای خداوند بزرگ شهید شود، گریه کردن ندارد. از مال من به فقیران بدهید. اکرم (همسرم) هم هر طوری که دلش میخواهد اجازه دارد [بعد از من] رفتار نماید. والسلام. تاریخ 06/10/1361
متولد هفتمین روز از بهار 1336، به شماره شناسنامه 24، صادره از اراک، فرزند محمدابراهیم است. این اطلاعات شناسنامه شهیدی است که از روزهای اول انقلاب همراه و هم دوش با مردم، برای دفاع از انقلاب، تا سر حد جان تلاش کرد. تحصیلات ابتدایی را در روستا به پایایان رساند. به دلیل نبودن مدرسه در روستا، در نوجوانی مشغول کشاورزی شد.
در آغاز دوره جوانی در حالی که 17 سال بیشتر نداشت؛ ازدواج کرد. دو دختر و یک پسر ثمره ازدواجش بود. با شکلگیری تظاهرات ضد حکومتی، به صف مبارزان انقلاب پیوست و تا زمان پیروزی، در خدمت انقلاب بود. همیشه در تظاهرات و راه پیمایی، جلودار مردم بود. پس از پیروزی انقلاب مردمی ایران، با فعالیت در بسیج به کار خود ادامه داد. مدتی در روستا مسئولیت شورا را به عهده داشت و به امور روستا رسیدگی نمود. همچنین او ذاکر و مداح ابا عبدالله حسین(علیهم السلام)، خادم و خدمتگزار امامزاده بود.
در سال 1358، با تحرکات ضد انقلاب در غرب کشور به کردستان اعزام شد و بعد از آن با شروع جنگ تحمیلی، قبل از این که به جبهه برود؛ کمکهای مردمی پشت جبهه را جمعآوری میکرد و به جبهه میفرستاد. در زمستان 1359، برای اولین بار به جبهه جنوب اعزام شد و از هفت سال قبل از شهادتش، به عنوان بسیجی در جبهه حضور داشت. او در تابستانها مدت شش ماه مشغول کشاورزی بود و در پائیز و زمستان در جبهههای جنگ با دشمن تا دندان مسلح، میجنگید. در روزهای ابتدایی سال 1366 به عضویت رسمی سپاه در آمد.
در آخرین حضور در جبهههای نبرد، در منطقه فاو راننده آمبولانس در واحد بهداری بود. او مجرومین و شهیدان را از خط مقدم به پشت جبهه منتقل میکرد. یکی از دوستانش نقل میکند: «آن روز اسماعیل حال دیگری داشت. برای رفتن به خط مقدم از رانندگان دیگر سبقت میگرفت و دائم در آمد و رفت بود. اما بالاخره در گرما گرم جنگ، آمبولانس را به دوستانش سپرد و در حالی که یک قبضه آر پی جی به دوش گرفته بود، به خط مقدم رفت». اسماعیل در پنجم اردیبهشت ماه سال 1366، در حالی که گلوله دشمن بعثی بر سجدهگاهش نشسته بود، به درجه رفیع شهادت رسید و همان طور که وصیت کرده بود، در جوار شاهزاده ابراهیم به خاک سپرده شد.